سلام بر پسر فاطمه (س)

اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی، القائم بامرک

۱۳۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

گذر حضرت ابراهیم به کربلا

حضرت ابراهیم (ع ) سوار براسب بود که گذرش به سرزمین کربلا افتاد تا به محل شهادت حضرت ابى عبدالله (ع ) رسید، اسب حضرت بزمین خورد و حضرت ابراهیم (ع ) از اسب بزمین افتاد و سرش شکست و خونش ‍ جارى گشت و اشکش آمد و مخزون گردید.
در آن حال شروع باستغفار کرد و فرمود: خدایا مگر چیزى از من سرزده که دچار این بلا شدم ؟
حضرت جبرئیل (ع ) نازل شد و فرمود: اى ابراهیم ؛ گناهى از تو سر نزد لیکن در اینجا نوه دختر پیغمبر خاتم انبیاء صلى علیه و پسر خاتم اوصیا کشته مى شود و این خونى که از تو جارى شد با خون او موافقت کرد.
حضرت ابراهیم (ع ) با حالت حزن و اندوه فرمود: اى جبرئیل چه کسى او را مى کشد؟
جبرئیل فرمود: آن کسى که اهل آسمان و زمین او را لعنت کرده اند و قلم بدون اذن بر لوح به لعن او جارى شده ، و خداوند وحى فرمود: به قلم که تو مستحق ستایش و مدح و ثنا هستى ، بخاطر اینکه این لعن را نوشتى .
حضرت ابراهیم (ع ) (محزون و گریان ) دستهایش را بلند کرد و یزید را زیاد لعن کرد و اسبش بازبان فصیح آمین گفت .
حضرت ابراهیم (ع ) به اسبش فرمود: از نفرین من چه چیزى
را متوجه شدى که آمین گفتى ؟
گفت : ابراهیم یکى از افتخارات من اینستکه که تو سوار بر من شوى و وقتى که به زمین خوردم و شما از پشت من افتادى خیلى خجالت کشیدم ، و مسببش هم یزید لعنتى بوده . 

 متخب طریحى ، 49 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گریه حضرت ادم (ع)

وقتى که حضرت آدم (ع ) از بهشت بیرون شد از کارى که کرده بود و از فراق حوا و بهشت ، آنقدر گریه کرد، که روى صورتش دو شیار مثل جوى درست شد و اشک چشمش از آن جارى مى شد که پرنده ها از آن میآشامیدند.
و تا چهل سال این گریه ادامه داشت ، و از کرده خود پشیمان و تائب بود. و توبه کرد. خداوند متعال توبه او را پذیرفت و حضرت جبرئیل (ع ) را فرستاد که کلماتى به حضرت آدم (ع ) بیاموزد و آن کلمات همان بود که قبلا در عرش دیده بود.
حضرت جبرئیل (ع ) به او فرمود: بگو: یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على ، یافاطر بحق فاطمه ، یامحسن بحق الحسن و (یاذ الاحسان بحق ) الحسین منک الاحسان .
وقتى حضرت آدم (ع ) به اسم امام حسین (ع ) رسید، اشکش جارى شد و قلبش به درد آمد. فرمود:
اى برادر جبرئیل چرا در ذکر پنجمین اسم که حسین است قلبم شکست و اشکم جارى شد؟
حضرت جبرئیل فرمود: اى آدم به این فرزندت مصبتى وارد مى شود که تمام دردها و غمها و مصیبتها پیش این ناچیز است ؟ حضرت آدم (ع ) فرمود: اى برادر آن مصیبت چیست ؟ حضرت جبرئیل (ع ) واقعه کربلا را براى او مى گوید، و میفرماید: او را تشنه و غریب و بیکس و تنها و بى یار و یاور شهید مى کنند، اى آدم ؛ اگر او را در حالى که مى فرمود: واعطشاه ، واقلة ناصراهمى دیدى ... بطورى که تشنگى میان او و آسمان مثل دود حایل شده بود.... هیچکس جواب او را نمى دهد.
مگر با شمشیر و... او را مانند گوسفند از پشت سر ذبح مى کنند و مال و کاروانش را بتاراج و غارت مى برند... سر او و یارانش را شهر به شهر مى گردانند...
حضرت آدم (ع ) تا این واقعه را شیند مثل مادرى که جوانش را از دست داده بلند بلند گریه کرد.(1)


1- بحارالا نوار، 44، 245 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حبیب بن مظاهر

حبیب بن مُظاهر اسدی از قبیله بنی اسد، اهل کوفه و از اصحاب خاص حضرت علی(ع) و از یاران امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بود. وی از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین(ع) جهت آمدن به کوفه دعوتنامه نوشتند؛ ولی هنگامی که وی بیعت‌شکنی کوفیان را مشاهده کرد مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام رساند و در سن ۷۵ سالگی در کربلا در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.

حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوا و حدود الهی را رعایت می‌کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد.زندگی پاک و ساده‌ای داشت. آن قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد، نپذیرفت، و گفت: «‌ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند »

دوره امام علی(ع)

حبیب با حضرت علی به کوفه رفت و در کلیه جنگ‌ها در کنار حضرت علی به مبازره پرداخت و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی می‌شد. حضرت علی(ع) وی را به علم منایا و بلایا گاه ساخته بودعضو گروه ویژه شرطة الخمیس بود که نیروی ضربتی و مطیع علی(ع) بودند گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی می‌کرد از همان علم منایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند.

در کوفه

پس از مرگ معاویه (سال ۶۰)، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردندو زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت می‌گرفتند، و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی‌کردند.

هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها گذاشته و بیعت شکستند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد، آنها از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند، روزها از چشم جاسوسان و ماموران ابن زیاد پنهان می‎شدند و شب‎ها طی طریق می‎کردند تا به اردوی امام ملحق شدند.سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین(ع) پیوستند.

در کربلا

حبیب به محض رسیدن به کربلا، مجددا وفاداری خود را نسبت به امام(ع) در میدان عمل به نمایش می‌گذارد. همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «‌در این نزدیکی، قبیله‌ای از «‌بنی اسد‌» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‌ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.‌» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد.

در عصر تاسوعا

حبیب بن مظاهر قبل از روز عاشورا کسی که به امام حسین از طرف عمربن سعد نامه آورده بود را موعظه کرد که به طرف ستم پیشگان نرو.در عصر تاسوعا، حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن که می‌خواستند به خیمه‌های امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت.

در شب عاشورا

در شب عاشورا، هلال بن نافع، حبیب را از نگرانی زینب دختر امام علی، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. هلال و حبیب، اصحاب امام حسین را گرد آوردند و همگی نزد امام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر(ص) حمایت خواهند کرد.

در روز عاشورا

صبح عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشگر قرارداد.

امام حسین در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "هذان سیدا شباب اهل الجنه" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیده‌اند در این هنگام شمر گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم که تو چه می‌گویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان می‌بینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت می‌کنی، شهادت می‌دهم که راست می‌گویی و نمی‌فهمی چه می‌گوید، زیر قلب تو سیاه و مهر شده است.

در ابتدای درگیری که یکی از لشگریان عمر بن سعد مبارزه می‌طلبیدند حبیب و بریر به سوی میدان شتافتند اما امام حسین آنها را منع کرد.

زمانی که ابوثمامه وقت نماز را به امام حسین یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. حصین بن نمیر (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال می‌کنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است‌ای شرابخوار (‌ای الاغ). و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.

مسلم بن عوسجه پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود ولحظات آخر عمرش را سپری می‌کرد، و برزمین افتاده بود. امام حسین(ع) با حبیب نزد او آمد. و امام گفت‌ای مسلم خدا تو را بیامرزد سپس آیه «‌فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا‌» را قرائت کرد حبیب نزد او آمد و گفت: «‌کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به بهشت مژده می‌دهم‌» مسلم بن عوسجه با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد.آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خودرا ادا کرده باشم.مسلم بن عوسجه به امام(ع) اشاره کرد و به حبیب گفت: «‌تو راوصیت می‌کنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاری‌اش دست مکش تا کشته شوی.‌» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل می‌کنم و چشم تو را روشن می‌گردانم.

رجز حبیب در روز عاشورا

حبیب روز عاشورا رجزی که در حمله هایش می‌خواند چنین بود:

انا حبیب و ابی مظهر فارس هیجا و حرب تسعر
انتم اعد عدة و اکثر و نحن اوفی منکم و اصبر
و نحن اعلی حجة و اظهر حقا و اتقی منکم و اعذر

من حبیبم و پدرم مظهر است، جنگاور میدان کارزار و آتش شعله ور نبردم تعداد شما بیشتر و بالاتر است ولی ما در راه حق از شما وفادارتر و بردبارتریم. حجت مان برتر و آشکارتر است در حقیقت از شما باتقواتر و پذیرفته تریم.

شهادت

مرقد حبیب بن مظاهر

حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن مریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «‌بدیل بن مریم‌» سرش را از تن جدا کرد. حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت که وی زمانی که به بلوغ رسیدبدیل بن مریم را کشت.

امام حسین(ع) خود را به بالین او رسانید و فرمود: «‌احتسب نفسی و حماة اصحابی‌» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می‌برم. در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: یا حبیب مردی با فضیلت بودی که در یک شبقرآن را ختم می‌کردی.

مدفن

قبیله بنی اسد هنگام دفن شهیدان کربلا حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در ده متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل روضه امام حسین(ع) و در رواق جنوبی قرار گرفت.

زیارت نامه

در زیارت امام حسین(ع) در نیمه شعبان و غیره  نام حبیب بن مظاهر آمده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چقدر اخر عاقبت بخیری سخت است!!!

زبیر بن عَوّام بن خُوَیلَد از صحابه رسول خدا(ص) و برادر زاده حضرت خدیجه همسر پیامبر(ص) که در ۸ سالگی اسلام آورد و همواره در کنار پیامبر(ص) بود. پس از رحلت حضرت محمد(ص) زبیر حکم شورای سقیفه را نپذیرفت و از خلافت حضرت علی(ع) دفاع و با عمر بن خطاب بحث‌های بسیاری کرد. او همچنین جزء اعضای ۶ نفره منتخب خیلفه دوم بود که در آن شورا نیز به نفع حضرت علی(ع) رأی داد. وی در شورش و قتل عثمان نقش مؤثری داشت، و برای خلافت حضرت علی(ع) کوشید. اما در همان اوایل خلافت حضرت علی(ع) به همراهی طلحه و عایشه و برخی دیگر که به ناکثین شهرت یافتند، جنگ جمل را علیه حضرت علی(ع) سامان داد و در همین جنگ به قتل رسید.

مخالفت با خلافت ابوبکر

پس از رحلت پیامبر(ص) زبیر جزء مخالفین سقیفه بود و هنگامی که مهاجمین به خانه حضرت علی(ع) حمله کردند، زبیر شمیشیر کشیده و به آنان حمله کرد و گفت:یا معشر بنی عبدالمطلب ایفعل هذا بعلی و انتم احیاء»‌ ای فرزندان عبدالمطلب شما زنده باشید و با علی(ع) چنین برخوردی شود.

سپس شمشیر کشید و به آنان حمله کرد. خالد بن ولید از پشت سنگی به وی زد که منجر به افتادن شمشیرش شد. عمر شمشیر را برداشت و شکست.

زبیر داماد ابابکر یعنی همسر اسماء است.[وی اسماء را طلاق داده و گویند این طلاق با اصرار فرزندش عبدالله بوده‌است.

رابطه زبیر با خلافت در زمان خلیفه دوم نیز چندان خوب نبود. شبی عمر با ابن عباس در حال گشت زنی در مدینه بود، وقتی سخن از زبیر به میان می‌آید وی گفت «وی مردی کم حوصله و رنگ به رنگ، در زمان رضایت، همچون مؤمن و به هنگام خشم، همچون کافر است، روزی انسان و روزی شیطان و اگر به خلافتبرسد چه بسا که روز خود را به چانه زدن درباره یک مد جو صرف کند».

در شورای شش نفره زبیر به عثمان رای نداد و این حاکی از عدم همراهی وی با عثمان است. عثمان برای راضی نگه داشتن وی ۶۰۰۰۰۰ درهم جایزه به وی داد ولی طولی نکشید که مردم را به کشتن عثمان تحریک نمود.

زبیر و خلافت حضرت علی(ع)

زبیر از کسانی بود که شهود وصیت حضرت زهرا(س) بوده و در هنگام دفن حضرت زهرا حضور داشت و در شورای شش نفره به حضرت علی رای داد.

پس از قتل عثمان، جمعیت زیادی که طلحه و زبیر نیز در میان آنان بودند، به خانه حضرت علی(ع) هجوم برده و گفتند ما آمده‌ایم تا با شما به خلافت بیعت کنیم. پس از اصرار زیاد حضرت علی(ع) پذیرفت. زبیر در این واقعه به همراهی طلحه، بیعت مهاجران را تضمین کرد.

اما دیری نپایید که از نظر خود برگشت و به مخالفت با خلافت حضرت علی برخاست. زبیر به همراه طلحه وقتی شنید، عایشه نیز در مکه نسبت به انتخاب حضرت علی(ع) به خلافت ناخشنود است، به بهانه عمره از مدینه بیرون آمدند.

امام علی(ع) هنگام خروج آنان فرمود: ایشان برای زیارت خانه خدا نمی‌روند، بلکه به قصد مکر و حیله و خیانت مسافرت می‌کنند.

زبیر، عایشه را نیز با خود همراه کرد و به قصد خروج علیه حضرت علی(ع) با تشکیل سپاهی عظیمی عازم بصره شد. آنان پس از مصادره اموال یمنیان که توسط یعلی بن منبه برای حضرت علی(ع) فرستاده می‌شد، به طور رسمی و علنی مخالفت خود را اظهار نمودند.

نقش زبیر در جنگ جمل

زبیر را می‌توان یکی از اضلاع مثلث جنگ جمل دانست. وی با همکاری طلحه، عایشه را نیز با خود همراه کرده و به بصره کشاند. آنان وارد بصره شده و عثمان بن حنیف استاندار حضرت علی(ع) را مورد ضرب و شتم قرار داده و مثله کردند. حضرت علی(ع) با سپاه، خود را به حوالی بصره رساند و پس از کش و قوس‌هایی جنگ به نفع حضرت علی(ع) تمام شد.

ملاقات زبیر و علی(ع) در صف نبرد

پس از رویارویی دو لشکر، حضرت علی(ع) زبیر را فرا خواند، ملاقات آن دو بین صفوف دو لشکر صورت گرفت. حضرت علی(ع)، سفارش پیامبر(ع) نسبت به خود را به زبیر یادآوری کرد.

سفارش این بود که: پیامبر(ع) روزی در حضور حضرت علی(ع) به زبیر فرمود: آیا علی را دوست داری، زبیر گفت: چرا دوست نداشته باشم، پیامبر(ع) فرمود: چگونه‌ای وقتی ظالمانه با او بجنگی؟! زبیر پس از یادآوری این مطلب از اردوگاه کناره‌گیری کرد.

کشته شدن زبیر

پس از کناره‌گیری زبیر، عَمرو بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی به نام وادی السِّباع او را غافلگیرانه کشت.وی سپس نزد حضرت علی رفت و به دربان گفت، برای قاتل زبیر جایزه ورود بگیر. حضرت فرمود: اجازه بده وارد شود و مژده آتش جهنم را به او بده.پیامبر(ص) نیز درباره قاتل زبیر فرموده بود: جایگاه قاتل زبیر آتش است.

امام از کشته شدن زبیر اظهار ناخشنودی کرد و چون شمشیر وی را دید، با یادآوری دلیری‌های زبیر در جنگ‌های صدر اسلام فرمود: این شمشیر بار‌ها اندوه را از چهره رسول خدا زدود.

توبه زبیر

شاید از حدیث پیامبر(ص) و سخن حضرت علی(ع) نسبت به قاتل زبیر چنین تصور شود که زبیر توبه کرده است. یوسفی غروی توبه زبیر را نمی‌پذیرد و می‌گوید: توبه زبیر در صورتی درست بود که از امام زمان خویش پیروی می‌کرد و به علاوه خود را در خدمت او قرار می‌داد که البته پس از گفتگو با حضرت علی(ع) چنین نکرد و نمی‌توان گفت سخن حضرت امیر(ع) (و قبل از آن سخن رسول خدا(ص) مبنی بر بشارت دادن آتش به قاتل او نشانه قبولی توبه زبیر است، چرا که شاید بدین علت چنین بشارت داده شده که قاتل، بدون امر شرعی و اذن امام او را کشته است، خصوصا که قاتل بعدها جزء خوارج نهروان شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فضیلت غسل جمعه

غسل جمعه مستحب مؤکد است و حتی برخی فقیهان در قرون گذشته آن را واجب دانسته‌اند.پیامبر اکرم(ص) در اهمیت غسل روز جمعه فرموده است: «هیچگاه غسل جمعه را ترک نکن، هر چند ناچار باشی از پول غذا و خوراک خود صرفه جویی کرده و برای غسل خرج کنی؛ زیرا غسل جمعه یکی از بزرگ‌ترین و برترین کارهای مستحب است.» و امیرالمؤمنین علی(ع) هرگاه می‌خواست کسی را سرزنش کند می‌فرمود: تو حتّی از کسی که غسل روز جمعه را ترک می‌کند ناتوان‌تری.

مشهور است که اگر کسی چهل هفته غسل جمعه را ترک نکند بدنش در قبر سالم می‌ماند .

حضرت علی (ع) : اگر کسی غسل جمعه را ترک کند او در هم و غم خواهد بود تا جمعه دیگر .

حضرت صادق (ع) : غسل جمعه پاک کننده وکفارۀ گناهان است میان دو جمعه .

حضرت رسول اکرم(ص) : هر کس غسل جمعه کند گناهانش آمرزیده میشود تماماً و به هر قدمی که بر می دارد از برای غسل جمعه،بیست حسنه برایش نوشته می شود .

حضرت علی(ع) : غسل جمعه واجب است بر هر مسلمان .

حضرت صادق (ع) : غسل کن روز جمعه، مگر آن که مریض باشی که بترسی بر خودت .

حضرت صادق(ع) : هر کس عمداً غسل جمعه را ترک کند باید استغفار نماید .

حضرت صادق(ع) : غسل جمعه بر هر مرد و زنی چه آزاد باشد چه بنده ، واجب است .

حضرت صادق(ع) : وقت غسل جمعه قبل از ظهر بهتر است وهر چه به زوال ظهر نزدیکتر باشد افضل تر است .

حضرت صادق(ع) : اگر روز جمعه گذشت روز شنبه قضاء کند واگر روز پنج شنبه رسید ومی ترسد روز جمعه دسترسی به آب پیدا نکند،روز پنج شنبه غسل را بجا آورد .

پیامبر اکرم(ص) : هر کس موفق شود چهل جمعه پشت سر هم غسل کند بدنش در قبر نخواهد پوسید .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ایت الله بهجت(ره)

انچه معاویه و یزید بالفعل داشتند ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. این طور نیست که انها از جهنم امده باشند  وما از بهشت. به خدا پناه ببریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فاطمه ی معصومه(س) یا فاطمه زهرا(س)

یکی از گفتنی‏های در خور تامل در شان و مقام حضرت معصومه(س)، تجلی و برابری بارگاه ایشان با حضرت زهرا(س) است؛ حکایتی که سبب شد عالم فرزانه و عارف زاهد حضرت آیت الله مرعشی نجفی را به مدت شصت‌سال نخستین زائر حضرت معصومه(س) کند و در این مدت یکى از پرشکوهترین نمازهاى جماعت شهر قم به امامت این مرجع بزرگ تقلید برگزار شود.

آقای شیخ عبدالله موسیانی (از شاگردان آیه الله مرعشی) نقل می کنند که: حضرت آیه الله مرعشی نجفی به طلاب می فرمودند:علت آمدن من به قم این بود که پدرم (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت علی (ع) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبی در حالت مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان می فرمایند: سید محمود چه می خواهی؟ عرض می کند: می خواهم بدانم قبر حضرت فاطمه زهرا(ع) کجا است؟ تا آن را زیارت کنم.  حضرت فرمود : من که نمی توانم (بر خلاف وصیت آن حضرت) قبر او را معلوم کنم.  عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه زهرا(ع) را به فاطمه معصومه (س) عنایت فرموده است، پس هر کس بخواهد حضرت زهرا(ع) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیه الله مرعشی می فرمودند: پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو یه زیارت آن حضرت برو. لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه(س) و ثامن الائمه(ع) آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم (آیه الله حائری) در قم ماندگار شدم. آیه الله مرعشی در آن زمان می فرمودند: شصت سال است که من اول زائر حضرتم.

در برخى از یادداشت‌هاى معظم له آمده است :هنگامى که در قم سکونت کردم (1343 ق )، صبح‌ها در حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام اقامه نماز جماعت نمى‌شد و من تنها کسى بودم که این سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهاى حرم مطهر و زودتر از دیگران مى‌رفتم و منتظر مى‌ایستادم . این انتظار گاهى یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدّام درها را باز کنند زمستان و تابستان نداشت. در زمستان‌ها، هنگامى که برف همه جا را مى‌پوشاند، بیلچه‌اى کوچک به دست مى‌گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مى کردم تا خود را به حرم مطهر برسانم . در آغاز خود به تنهایى نماز مى خواندم . تا پس از مدتى یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزى سه بار در مسجد بالاسر حضرت معصومه علیهاالسّلام و صحن شریف نماز مى‌خوانم .

منبع:dianat.akairan.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عالمه ی کامله ی طاهره

روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسش‌هایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسش‌های خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسش‌های خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسش‌ها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. هنگامی که امام(ع) پرسش‌های آنان و پاسخ‌های حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: "فداها ابوها"

همچنین حضرت معصومه علیها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست و چون جده‌ بزرگوار خویش داراى مقام شفاعت ‏است و به واسطه این بانوى گرامى بسیارى ازشیعیان داخل بهشت مى‏گردند. در این‏باره امام صادق(ع) مى‏فرماید: آگاه باشید، براى بهشت هشت دراست؛ سه تا از آنها به سوى قم‏ باز مى‏شود. در آنجا بانویى قبض روح مى‏شود. او از جمله‏ فرزندانم، و نامش فاطمه دختر موسى است. به شفاعت او همه شیعیان‏ داخل بهشت مى‏گردند.

منبع:dianat.akairan.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ماجرای عجیب غسل دادن آیت الله بروجردی

 آیت‌‌‏الله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 شمسی در بروجرد به دنیا آمد. نسب وی با 32 واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام می‌رسد.

سیدحسین پس از 10 سال تحصیل در اصفهان به سفارش پدر به حوزه علمیه نجف رفت و در حالی که فقط 28 سال داشت به درجه اجتهاد رسید. آیت‌‌‏الله بروجردی در نجف فقه و اصول تدریس می کردند. در درس فقه و اصول ایشان بالغ بر دویست نفر از فضلای حوزه علمیه نجف شرکت می‌کردند که در نوع خود بی‌نظیر است.

سال‌ 1350 هجری قمری که با آغاز دوران مرجعیت آیت‌‌‏الله بروجردی مصادف بود تا یک دهه بعد با دوران فشار و اختناق رضاخان همراه بود. آیت‌‌‏الله بروجردی، این دوران را یکی از مصیبت‌بارترین ایام زندگانی خود توصیف می‌کند.

این مرجع عالیقدر و خستگی‌ناپذیر شیعه، پس از هفتاد سال تلاش علمی و فعالیت ‌های اجتماعی و سیاسی صبح روز پنج‌شنبه 13 شوال 1380 هجری قمری برابر با دهم فروردین 1340 شمسی در حالی که 88 بهار از زندگی را پشت سر گذاشته بود، چشم از جهان فرو بست.

در ادامه به ماجرای عجیب تغسیل و تدفین بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعیان جهان اشاره می‌شود.

در کتاب «الگوی زعامت؛ سرگذشت‌های ویژه حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی» از قول آیت‌الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى آمده است: یکى از آقایان محترم و خیلى مورد اطمینان (که چون احتمال مى‌دهم ایشان راضى نباشد که اسمشان را ببرم، از بردن اسم ایشان خودارى مى‌کنم، صددرصد مورد وثوق و اعتماد است و به قدرى متدین است که مى‌توانم پشت سر ایشان نماز بخوانم) مى‌گفت:

من از مقلدین حضرت آیت‌الله العظمى آقاى بروجردى بودم. وقتى که خبر فوت و ضایعه عظیمه آقا به من رسید، مثل اینکه پدرى را از دست داده باشم خیلى ناراحت شدم، تصمیم گرفتم غسل و تکفین آقا را خودم به عهده بگیرم، لذا وقتى براى مراسم به بیت آقا رسیدم به اشخاص مربوط مراجعه کردم و گفتم: من مى خواهم آقا را غسل بدهم و آقا را تکفین کنم و این توفیق نصیب من شود. آنها نیز قبول کردند.

ایشان گفت: من و یکى از دوستانم وارد حمام خانه آقا شدیم، آقا را خواستیم غسل بدهیم و هنوز آبى نریخته بودم و غسل را شروع نکرده بودیم، دیدم چشم آقا این طرف و آن طرف را نگاه مى‌کند و چشم‌هایش حرکت مى‌کنند.

به خودم گفتم: آیا چشم‌هاى من اشتباه مى‌بیند؟! یا اینکه آقا زنده است؟ و در ضمن گاهى مى‌دیدم که تبسم مى‌کردند و لبخند مى‌زدند، همین طور مات و مبهوت بودم.

خلاصه! پیش خود گفتم حتما من اشتباه مى‌بینم و حتما به چشم من اینچنین مى‌آید به هر حال به رفیقم گفتم: آب بریز! او آب مى‌ریخت و من غسل مى‌دادم . بعد از اینکه غسل آقا تمام شد، آقا را حرکت دادیم و جایى دیگر براى تکفین بردیم باز همین طور مى‌دیدم که چشمهاى آقا اطراف حمام را نگاه مى‌کند و گاهى تبسم مى‌فرمایند. در حالت بهت و حیرت بودم که رفیقم به من گفت: چه شده است؟

گفتم: من چیز عجیبى را مى‌بینم، نمى‌دانم درست است یا نه؟

گفت: چشم‌هاى ایشان و تبسم ایشان را مى گویید؟ گفتم: بله! پس من اشتباه نمى بینم و شما هم همین را مى‌بینید.

ایشان وقتى جریان را براى بنده تعریف مى‌کردند، گفتند: چطور مى‌شود شخصى که روح در بدن ندارد، چشم‌هایش حرکت کند و تبسم نماید؟!

گفتم : آقا! خدا مى‌خواسته به شما نشان بدهد که این عالم ربانى چقدر بزرگوار است و چشم برزخى شما را باز کرده است و آن عالم برزخ ایشان بوده است، نه عالم ظاهر ایشان و شما چشم و لبخند زدن برزخى ایشان را مى‌دیده‌اید، زیرا انسان به مجرد اینکه روح از بدنش خارج مى‌شود، در قالب مثالى مى‌رود و در واقع زنده است.

منبع:www.bultannews.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرازی از دعای ندبه

أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ [الْمُطَالِبُ‏] بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلَى مَنِ اعْتَدَى عَلَیْهِ وَ افْتَرَى أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یُجَابُ إِذَا دَعَا أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ [الْخَلائِفِ‏] ذُو الْبِرِّ وَ

التَّقْوَى أَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ ابْنُ خَدِیجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْکُبْرَى بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی لَکَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ یَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَکْرَمِینَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ

الْمَهْدِیِّینَ.

کجاست خواهنده خون پیامبران و فرزندان پیامبران،کجاست خواهنده خون‏ کشته در کربلا،کجاست آن پیروز شده بر هر که به او ستم کرد و بهتان زد،کجاست آن مضطّرى که اجابت شود هنگامى که دعا کند،کجاست سرسلسله مخلوقات،داراى نیکى و تقوا،کجاست فرزند پیامبر برگزیده،و فرزند على‏ مرتضى،و فرزند خدیجه روشن جبین،و فرزند فاطمه کبرى؟،پدر و مادر و جانم فردایت شود،برایت سپر و حصار باشم،اى فرزند سروران مقرّب،اى فرزند نجیبان گرامى،اى فرزند راهنمایان راه یافته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این جا...

این جا حرم امن حسین            این میکده وقف عالمین

  

قبله گه و سجده گه مستان      خاک پاک بین الحرمین

       چون از حرمت دورم ،من عاشق مهجورم

     یک روزی با این اشکام صحن تورو می شورم

                 چشمی که به راه تو نشسته

                از این همه دوری شده خسته

                 نوکرتو حتی دم مرگش

             چشماشو به چشمای تو بسته 

         دل بی تو پریشونه ،این حال یه مجنونه

      کی گفته که دل کندن از صحن تو اسونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نامت هنوز هم...

نامت هنوز هم هیجان می دهد مرا                        این پرچم شماست ،تکان می دهد مرا

وقتی شبیه مرده حسینیه می رویم                       سینه زنی دومرتبه جان می دهد مرا

ارباب ماست ،انکه فقط در تجارتش                        با قطره اشک سود کلان می دهدمرا

درازدحام روزر قیامت دلم خوش است                     انگشت مادر تو نشان می دهد مرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عثمانی مذهب کربلایی!!!

زهیر از هواداران عثمان به شمار می‌رفت. واز ولایت امیر المومنین(ع) کناره گیری کرده بود.در سال شصت هجری، او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیله‌اش هنگام بازگشت از مناسک حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، به نام زَرُود با امام حسین(ع) و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند _هم منزل_ روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزل‏گاه زَرُود انجام گرفته است.امام حسین(ع) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدرا نشان نداد؛

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رمضان الکریم

     

 

((و هذا شهر عظمته و کرمته و شرفته و فضلته علی الشهور))

((رمضان، ماهی است که او را عظمت و کرامت و شرافت، و فضیلت دادی، نسبت به ماه های دیگر))

رسول خدا(ص) می فرماید: «اگر کسی در این ماه، یک آیه از قرآن، تلاوت کند، ثوابش مثل کسی است که در غیر ماه رمضان، یک بار قرآن را ختم کرده باشد.»(امالی صدوق/93)

از امام صادق(ع) نیز درباره ماه رمضان نقل شده است: «هرکس در ماه رمضان، صدقه ای بدهد خداوند هفتاد نوع، بلا را از او دور می کند.» (بحار/ 93/316)

 

حضرت علی(ع) از پیامبر خاتم(ص) نقل می فرماید: «هیچ مؤمنی نیست که ماه رمضان را، به حساب خدا، روزه بگیرد، مگر آن که خدای تبارک و تعالی، هفت خصلت را برای او لازم گرداند

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هر که دعوت شود دوستش دارند

مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج خود آورده است :
در یکى از سال ها بر اثر نیامدن باران ، شهر مکّه را بى آبى و خشک سالى فرا گرفته بود، آن چنان که مردم سخت در مضیقه و تنگناى بى آبى قرار گرفته بودند.
لذا بعضى از شخصیّت ها همانند: مالک بن دنیار، ثابت بنانى ، ایّوب سجستانى ، حبیب فارسى و... جهت نیایش و نیاز به درگاه خداوند متعال وارد مسجدالحرام شده و کعبه الهى را طواف کردند؛ ولیکن هر چه دعا و استغاثه کردند، نتیجه اى حاصل نشد و باران نیامد.
در همین بین ، جوانى خوش سیما، غمگین و محزون وارد شد و پس از طواف و زیارت کعبه الهى ، خطاب به جمعیّت کرد و فرمود: اى جماعت ! آیا در جمع شماها کسى نیست که مورد محبّت خداى مهربان باشد؟
جمعیّت گفتند: اى جوان ! وظیفه ما دعا و درخواست کردن است و استجابت دعا بر عهده خداوند رحمان مى باشد.
جوان فرمود: چنانچه یک نفر از شما محبوب پروردگار مى بود، دعایش ‍ مستجاب مى گردید؛ و سپس به آن ها اشاره نمود که از نزدیک کعبه کنار روید، و آن گاه خودش نزدیک آمد و سر به سجده الهى نهاد و چنین اظهار داشت : ((سَیِّدى بِحُبِّک لى إ لاّ سَقَیْتَهُمُ الْغَیْثَ)) ؛ اى مولا و سرورم ! تو را قسم مى دهم به آن محبّت و دوستى که نسبت به من دارى ، این مردم را از آب باران سیراب فرما.
ناگهان ابرى پدیدار شد و همانند دهانه مشگ ، باران بر اهل مکّه و بر آن جمعیّت فرو ریخت .
ثابت بنانى گوید: به او گفتم : اى جوان ! از کجا دانستى که خدایت تو را دوست دارد؟
فرمود: چنانچه خداوند کریم ، مرا دوست نمى داشت ، به زیارت خانه اش ‍ دعوتم نمى کرد؛ پس چون مرا به زیارت خود پذیرفته است ؛ دوستم مى دارد، و به همین جهت وقتى دعا کردم مستجاب شد.
پس از آن ، جوان اشعارى را به این مضمون سرود:
هرکه پروردگار متعال را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولى در عین حال خود را از دیگران بى نیاز نداند، شقىّ و بیچاره است . بنده خدا به غیر از تقوا و پرهیزکارى چه چیز دیگرى مى تواند برایش ‍ سودمند باشد؟
با این که مى داند تمامى عزّت ها و سعادتمندى ها و خوشبختى ها تنها براى افراد باتقوا و پرهیزکار خواهد بود.
ثابت بنانى گوید: پس از آن از اهالى مکّه سؤ ال کردم که این جوان کیست ؟
گفتند: او علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالب - یعنى امام سجّاد، زین العابدین - علیهم السّلام مى باشد.(1)


1- مستدرک الوسائل : ج 6، ص 209، ح 8، احتجاج طبرسى : ج 2، ص 149، ح 186.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اگر توبه نمایند، نجات یابند؟!

در بعضى از روایات آمده است : 
روزى یکى از منافقین به حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام عرضه داشت : بعضى از شیعیان و دوستان شما خمر (شراب مست کننده ) مى نوشند؟! 
امام علیه السلام فرمود: سپاس خداوند حکیم را، که آن ها در هر حالتى که باشند، هدایت شده ؛ و در اعتقادات صحیح خود ثابت و مستقیم مى باشند. 
سپس یکى دیگر از همان منافقین که در مجلس حضور داشت ، به امام علیه السلام گفت : بعضى از شیعیان و دوستان شما نبیذ مى نوشند؟! 
حضرت فرمود: بعضى از اصحاب رسول اللّه صلى الله علیه و آله نیز چنین بودند. 
منافق گفت : منظورم از نبیذ، آب عسل نیست ؛ بلکه منظورم شراب مست کننده است . 
ناگاه حضرت با شنیدن این سخن ، عرق بر چهره مبارک حضرت ظاهر شد و فرمود: خداوند کریم تر از آن است که در قلب بنده مؤ من علاقه به خمر و محبّت ما اهل بیت رسالت را کنار هم قرار دهد و هرگز چنین نخواهد بود. 
سپس حضرت لحظه اى سکوت نمود؛ و آن گاه اظهار داشت : 
اگر کسى چنین کند؛ و نسبت به آن علاقه نداشته باشد و از کرده خویش پشیمان گردد، در روز قیامت مواجه خواهد شد با پروردگارى مهربان و دلسوز، با پیغمبرى عطوف و دل رحم ، با امام و رهبرى که کنار حوض کوثر مى باشد؛ و دیگر بزرگانى که براى شفاعت و نجات او آمده اند. 
ولیکن تو و امثال تو در عذاب دردناک و سوزانِ برهوت گرفتار خواهید بود.(1)


1-بحارالا نوار: ج 27، ص 314، ح 12، به نقل از مشارق الا نوار: ص 246.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ابن الخِیرتَین

در احادیث و روایات مختلف آمده است : 
هنگامى که لشکر اسلام بر شهرهاى فارس هجوم آورد و پیروز شد غنیمت هاى بسیارى از آن جمله ، دختر یزدگرد را به دست آورد و آن ها را به شهر مدینه طیبّه آوردند. 
همین که آن غنائم جنگى را داخل مسجد بردند، جمعیّت انبوهى گرد آمده بود؛ و در این میان زیبائى دختر یزدگرد توجّه همگان را به خود جلب کرده بود. 
پس چون چشم این دختر به عمر بن خطّاب افتاد صورت خود را از او پوشاند و گفت : اى کاش چنین روزى براى هرمز نمى بود، که دخترش این چنین در نوجوانى اسیر شود. 
سپس از طرف امام علىّ علیه السّلام به او پیشنهاد داده شد که هر یک از مردان و جوانان حاضر را که مایل است براى ازدواج انتخاب کند، و مهریه و صداق او از بیت المال تاءمین و پرداخت گردد. 
دختر که خود را جهانشاه معرّفى کرده بود و امام علىّ امیرالمؤ منین علیه السّلام او را شهربانو نامید، نگاهى به اطراف خود کرد و پس از آن که افراد حاضر را مورد نظر قرار داد؛ از بین تمامى آنان ، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام را برگزید؛ و سپس جلو آمد و دست خود را بر شانه آن حضرت نهاد. 
در همین حال مولاى متّقیان علىّ علیه السّلام جلو آمد و حسین علیه السّلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: از او محافظت کن و به او نیکى نما، که به همین زودى بهترین خلق خدا بعد از تو، از این دختر به دنیا مى آید. 
و چون از وى سؤ ال کردند که به چه علّت ، امام حسین علیه السّلام را به عنوان همسر خویش انتخاب نمود؟ 
در پاسخ گفت : پیش از آن که لشکر اسلام بر ما هجوم آورد، من حضرت محمّد، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله را در خواب دیدم که به همراه فرزندش حسین علیه السّلام وارد منزل ما شد و مرا به ازدواج حسین علیه السّلام درآورد. 
وقتى از خواب بیدار شدم ، عشق و علاقه به او تمام وجودم را فرا گرفته بود و به غیر از او به چیز دیگرى نمى اندیشیدم . 
و چون شب دوّم فرا رسید، در خواب دیدم که حضرت فاطمه زهراء علیهاالسّلام ، به منزل ما آمد و دین اسلام را بر من عرضه نمود و من نیز اسلام را پذیرفتم و در عالم خواب توسّط حضرت زهراء مسلمان شدم . 
سپس حضرت زهراء علیهاالسّلام به من فرمود: به همین زودى لشکر اسلام بر فارس غالب و پیروز خواهد شد و تو را به عنوان اسیر مى برند؛ و پس از آن به وصال فرزندم حسین خواهى رسید و کسى نمى تواند نسبت به تو تجاوز و قصد سوئى کند. 
مادر امام سجّاد زین العابدین علیه السّلام افزود: سخن و پیش گوئى حضرت فاطمه زهراء علیهاالسّلام به واقعیّت پیوست و من صحیح و سالم به وصال خود رسیدم و به همسرى و ازدواج امام حسین علیه السّلام درآمدم . 
و پس از گذشت مدّتى سیّد السّاجدین ، امام زین العابدین سلام اللّه علیه در شهر مدینه منوّره دیده به جهان گشود و جهانى را به نور وجود مقدّس خود روشنائى بخشید. 
و آن حضرت همانند دیگر ائمّه اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین در حالتى به دنیا قدم نهاد که پاک و پاکیزه و ختنه شده بود؛ و پس از تولّد، شهادت بر یگانگى خداوند و رسالت جدّش رسول خدا و امامت و خلافت امیرالمؤ منین علىّ و دیگر اوصیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین داد. 
و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نسبت به این نوزاد فرمود: ((ابن الخِیرتَین )) یعنى ؛ پدر این نوزاد، امام حسین علیه السّلام بهترین خلق خدا و مادرش ، شهربانو بهترین زن از زنان عجم مى باشد.(1)


1- تلخیص از اصول کافى : ج 1، ص 466، عیون اءخبار الرّضا علیه السّلام : ج 2، ص 128، ارشاد مفید: ص 160، بحارالا نوار: ج 46، ص 8 وص 13.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک ازدواج عجیب

ابوحمزه ثمالى مى گوید: در خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم که خادم حضرت آمد و براى مردى اجازه ورود خواست ، و امام نیز اجازه داد وارد شود. مرد تازه وارد سلام کرد و حضرت جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزدیک خود جاى داد و از حالش جویا شد. مرد تازه وارد گفت : فدایت شوم ، من دختر فلانى را خواستگارى نموده ام ولى او به علت چهره زشت من و فقر و غربتم ، دست رد به سینه ام زده و مرا شایسته دامادى خود نمى داند، به طورى یاءس از زندگى و غصه و اندوه قلبم را فشرده است که مرگ خود را از خداوند خواسته ام .
حضرت فرمود: خودت به عنوان فرستاده من مى روى نزد او و مى گویى : محمد بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب علیه السلام مى گوید: دخترت را به منجح بن رباح تزویج کن و جواب رد به او مده !

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰