حکایتی از آیت الله مرعشی نجفی
در عصر زعامت آیت الله العظمی حائری یزدی (ره) فرد با
ایمان و فقیری بود که نامش شیخ حسین بود، اما به «شیخ ارده شیره» شهرت داشت، زیرا
به پیروی از قصیده ی نان و حلوای شیخ بهایی، قصیده ای درباره ی ارده شیره سروده
بود. او شب ها در مقبره ی شیخان قم می خوابید و روزها در
یکی از ایوان های صحن مطهر حضرت معصومه(س) می نشست و برای مردم بی سواد کاغذ می
نوشت و پول ناچیزی می گرفت و با آن روزگار می گذرانید. نه منزلی داشت و نه زن و
بچه ای. حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) درباره ی این
مرد، می فرماید: ((در دوران قحطی و گرانی که بسیاری از مردم فقیر و
محروم از گرسنگی تلف می شدند، «شیخ ارده شیره» اشعاری در این زمینه خطاب به خدا
گفت که به کفریات او شهرت یافت. از جمله آنها است:
ای خدا! کرده ای چنان
داغم
سجده ات گر کنم قُرُمساقم
بندگان ز جوع می میرند
می زنی باز لاف که رزاقم
عجیب آن که بعد از انتشار
این اشعار، قحطی و گرانی مرتفع شد و نعمت و فراوانی از راه رسید.
یکی از شب های سرد
زمستان، پیش از سحر برای تشرف به حرم مطهر، از خانه بیرون آمدم. هوا سرد بود و برف
به شدت می بارید. هنگامی که به حرم رسیدم، دیدم هنوز درها گشوده نشده است. با خود گفتم: به
شیخان می روم و فاتحه ای می خوانم و برمی گردم، تا در صحن را باز کنند. هنگامی که
به شیخان رسیدم، به سوی مقبره ی جناب «زکریابن آدم اشعری» حرکت کردم. وقتی به آن
جا رسیدم، صدای شیخ ارده شیره (که در حال مناجات با خدا بود) به گوشم رسید که
خالصانه و بی ریا می گفت: «ای خدا! عمری با نان خشک ساختم و صدایم درنیامد و نزد
بنده هایت لب به شکوه و گلایه باز نکردم. خدای من! چه می شود امشب این نماز بدون
وضو و تیمم من را بپذیری؟ از مناجات او دریافتم که از فشار سرما و یخ بندان و عدم
امکانات، نتوانسته است نماز را با طهارت بخواند و از خدا می خواهد همان را که
انجام داده است بپذیرد و او را مورد مهر و محبت خود قرار دهد. به حرم بازگشتم و
این موضوع را به کسی نگفتم و شیخ هم پس از چندی از دنیا رفت. پس از فوتش شخصی نزد
من آمد و گفت: شیخ ارده شیره را در خواب دیدم که وضع بسیار خوبی داشت و گفت این
پیام را به شما برسانم: «خدا مرا به خاطر همان نماز بی وضو و تیمم، مورد بخشایش و
محبت خود قرار داد.» آن گاه من جریان را برای او تعریف کردم.
آری:
ما درون را بنگریم و حال
را
نی برون را بنگریم و قال
را