علىّ بن ابراهیم قمىّ که یکى از روات و مفسّرین و از معتمدین مى باشد حکایت کند هنگامى که پیامبر خدا حضرت محمّد بن عبداللّه صلّى اللّه علیه و آله مدّت سى و سه سال از عمر مبارکش سپرى شد، در خواب صدایى را شنید و حسّ کرد که شخصى کنارش مى آید ومى گوید: یا رسول اللّه! همچنین در حال چوپانى ، بین کوه هاى مکّه حرکت مى نمود، ناگهان شخصى را دید که او را مخاطب قرار داده است و مى گوید: یارسول اللّه! حضرت اظهار داشت : تو کیستى ؟ آن شخص پاسخ داد: من جبرئیل هستم ،خداوند مرا نزد تو فرستاده است تا آن که تو را به عنوان رسول و پیامبر خود برگزیند. حضرت این موضوع را پنهان داشت تا زمانى که جبرئیل مقدارى آب از آسمان آورد و گفت : اى محمّد! با این آب وضو بگیرو کیفیّت آن را در شستن صورت و دست ها از آرنج تا انگشتان ومسح سر و پاها، همچنین رکوع و سجود را به حضرت تعلیم داد. پس از آن ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام به محضر حضرت رسول صلوات اللّه علیه وارد شد و او را در حالت خاصّى مشاهده کرد و چون مدّت چهل سال از عمر مبارکش گذشته بود، علىّ علیه السلام حضرت را در آن حالت دید اظهار داشت : یا اباالقاسم ! این چه عملى است که انجام مى دهى ؟ حضرت فرمود: این نمازى است که خداوند متعال مرا بر آن دستور داده است. پس در همان لحظه علىّ علیه السلام در کنار حضرت رسول صلوات اللّه علیه ، براى انجام نماز ایستاد. سپس خدیجه سلام اللّه علیها، نیز اسلام آورد و با آن دو ایستاد و نماز بجاى آورد. مدّتى بدین منوال گذشت و آن سه نفر هر روز با هم نماز مى خواندند، تا آن که روزى ابوطالب به همراه جعفر وارد شد و دید حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام و خدیجه سلام اللّه علیها در حال انجام نماز هستند. ابوطالب به جعفر گفت : کنار آن ها بایست و با ایشان نماز بگذار وجعفر با ایشان مشغول خواندن نماز شد.

1- بحار الا نوار: ج 18، ص 194، ح 30 و ص 184، ح 14