هنگامی که این آیه قرآن بر پیامبر اسلام صلّلی اللّه علیه و آله نازل شد:
(و إنّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ أجْمَعین، لَها سَبْعَةُ أبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ )**سوره حجر: آیه 44.*** یعنی؛ همانا جهنّم وعده‏گاه تمامی افراد می‏باشد، که خداوند برایش هفت درب قرار داده و از هر دری افرادی وارد خواهند شد.
آن حضرت بسیار گریه و اصحاب آن حضرت نیز همه گریان شدند و کسی توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت.
و چون هرگاه پیغمبر اسلام صلّلی اللّه علیه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را می‏دید، شادمان و خوشحال می‏گردید، به همین علّت سلمان به سوی منزل آن مخدّره آمد تا ایشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادی و آرامش رسول خدا گردد.
وقتی سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد شد، دید حضرت مشغول آسیاب نمودن مقداری جو می‏باشد و با خود این آیه قرآن را زمزمه می‏نماید:
«وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ و أبْقی‏» یعنی؛ آنچه نزد خدای متعال و خواست او است بهتر و با دوام می‏باشد.
پس سلمان فارسی بر حضرت زهراء سلام کرد و بعد از آن، جریان ناراحتی و گریه حضرت رسول صلّلی اللّه علیه و آله را برای آن بزرگوار بیان نمود.
فاطمه زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن این خبر از جای خود برخاست و چادر خود را که حدود دوازده جای آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافکند.
سلمان فارسی با دیدن چنین زندگی و لباسی به گریه افتاد و گفت: چقدر سخت و غیر قابل تحمّل است که دختران رؤساء و پادشاهان لباس‏های سُندس و ابریشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسایش باشند؛ ولی دختر محمّد، پیغمبر خدا صلّلی اللّه علیه و آله چادر پشمینِ وصله‏دار بپوشد و این همه سختی‏ها و مشقّت‏ها را تحمّل نماید.
هنگامی که حضرت فاطمه سلام اللّه علیها به حضور پدر خود، حضرت رسول صلّلی اللّه علیه و آله وارد شد، اظهار نمود: یا رسول اللّه! سلمان از زندگی و لباس‏های من تعجّب کرده و در گریه و اندوه، فرو رفته است.
حضرت رسول صلوات اللّه علیه به سلمان فرمود: دخترم، فاطمه محبوب خدا است و از سابقین در ورود به بهشت خواهد بود.
پس از آن، حضرت زهراء سلام اللّه علیها اظهار داشت: پدر جان! دخترت فدای تو گردد، چرا گریان بوده‏ای؟
حضرت رسول فرمود: دخترم! جبرئیل امین دو آیه قرآن پیرامون جهنّم بر من نازل نمود، که بسیار دردآور و وحشتناک بود و سپس آن دو آیه شریفه را خواند.
حضرت زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن آن دو آیه قرآن گریست و به صورت بر زمین افتاد و گفت: وای به حال گناه‏کارانی که اهل آتش جهنّم گردند.
سلمان چون این صحنه دلخراش را دید، گفت: ای کاش من گوسفندی می‏بودم تا مرا می‏کشتند و قطعه قطعه می‏کردند و می‏خوردند و نامی از آتش سوزان جهنّم را نمی‏شنیدم 
و ابوذر گفت: ای کاش مادرم عقیم بود و مرا نزائیده بود و این گونه وصف آتش دوزخ را نمی‏شنیدم 
و سپس مقداد گفت: و ای کاش من پرنده‏ای در منقار پرندگان می‏بودم و نامی از آتش سوزان جهنّم را نمی‏شنیدم.**بحارالأنوار: ج 43 ص 87 89 ح 9.