یک روز بعد از درس و بحث یکى از طلاب میآید خدمت مرحوم آخوند، گویا مرحوم آخوند پیش ((جهانگیر خان قشقایى )) نشسته بود.
مى گوید: آقا شما دیشب سبوح قدوس مى گفتید؟
آخوند میگوید: چطور مگر؟!
مى گوید: دیشب اشجار و خلاصه ((مدرسه صدر)) گویا داشتند سبوح قدوس مى گفتند.
آقا سرى تکان مى دهند و مى گویند: همین طور است .
طلبه میرود. مرحوم آخوند رو میکنند به آقا جهانگیر خان و مى گوید: آن مهم نیست من در تعجبم این چطور شنیده .
ظاهراً آن طلبه به وجناتش نمى آمده .