پس از جنگ احد، حضرت علی (ع) در حالی که هشتاد زخم بزرگ به بدنش رسیده بود به بدنش رسیده بود به مدینه برگشت و بستری شد. پیامبر (ص) به عیادت علی علیهالسّلام رفت، آن حضرت مانند آن بود که گوشت جویده شده را روی پوست چرمی قرار دهند، وقتی که رسول خدا(ص) او را در آن حال دید، قطرات اشک از دیدگانش جاری شد... پس از احوالپرسی، دو زن جراح که از طرف پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) مأمور زخم بندی بدن علی (ع) شده بودند به رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله) عرض کردند: «ای رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) ما در مورد علی (ع) احساس خطر میکنیم، چرا که پارچههای زخمبندی را داخل هر زخمی که میگذاریم، از شکاف زخم دیگر بیرون میآید». عجیب اینکه: روایت شده: آنحضرت زخمهایش را کتمان میکرد و به کسی نمیگفت، و گفتارش این بود: «شکر و سپاس خدای را که در جنگ نگریختم و پشت به دشمن نکردم». و بعد از شهادتش، آثار آن زخمها را شمردند که از سر تا قدم او اثر هزار زخم وجود داشت قربان ایثار و اخلاص و شکرگذاری تو ای علی بن ابیطالب.