روایت شده  در ساعات آخر عمر  امام کاظم ( علیه السلام )  پزشکی  به بالین  امام آوردند ، پزشک  به آن حضرت  گفت : « حال شما چطور است ؟»
حضرت توجه  به او نکرد،  چون  او زیاد اصرار کرد ، حضرت  زردی کف دستش را به او نشان داد ( که نشانه  مسمومیت  آن حضرت بوسیله زهر بود ) فرمود : بیماری  من این است .
پزشک نزد مأمورین  بازگشت  و گفت :  سوگند به خدا او ( امام ) ازشما نسبت به زهری  که به او داده اید  آگاهتر است  .
راوی می گوید : پس از آن ، جنازه  آن مظلوم  غریب  را روی  تابوت نهاده  و از زندان  بیرون آوردند شخصی  پیشاپیش  جنازه  فریاد می زد :
هذا اِمام  الرَّفضة فَاعرفُوهُ 
« این  پیشوای  رافضیان است او را بشناسید »
جنازه  را به بازار بردند  و در آنجا  به زمین  گذاردند ، و اعلام  کردند که  این  حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام ) است که به مرگ خدائی از دنیا  رفته است ،  بیائید  وبر او نظر کنید ، مردم می آمدند  و جنازه  را می دید ند ...( 6 )
به نقل شیخ  حر عاملی  در اثباة الهداة سندی بن شاهک  دستور داد جنازه  را روی  جسر ( پل ) بغداد گذاشتند  و به مردم  اعلام کرد که موسی بن جعفر( علیه السلام )  به مرگ  خدائی  از دنیا رفته  است ،  مردم برآن حضرت  نگاه می کردند  و اثر جراحت  در او  نمی دیدند ، روایت شده : یکی  از  مخلصین  از شیعه  در آن هنگام  کنار جنازه  آمد  و شنید  می گویند : موسی بن جعفر( علیه السلام )  کشته نشده  بلکه  به مرگ خدائی از دنیا رفته  است ، به حاضران  گفت : من این موضوع  را از خود  امام کاظم ( علیه السلام )  می پرسم ، گفتند : او از دنیا رفته ، چگونه  تو را از حال  خود آگاه  سازد ؟ او نزدیک جنازه آمد و گفت :
« ای فرزند پیغمبر ، تو راستگو  و پدرت راستگو است به ما خبربده  آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای ؟»
امام  لب  به سخن گشود و سه بار فرمود :
قَتلاً قَتلاً قتلاً . « مرا کشته اند .