بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

پیغمبر اکرم (ص ) در منزل خود بود و على (ع ) هم حضور داشت ، همان دم جبرییل آمده وحى الهى آورد، رسول خدا سر مبارک خود را روى پاى على (ع ) گذاشت و سر برنداشت تا هنگامى که آفتاب غروب نمود، على (ع ) که نماز عصر را به جا نیاورده بود بى اندازه پریشان شد، زیرا نمى توانست سر پیغمبر را از روى زانوى خود بردارد و نمى توانست نماز را به طور معمول به جا آورد چاره اى نداشت جز این که همچنان که نشسته است یا اشاره رکوع و سجود را به عمل آورد.

پیامبر پس از آن که از آن حالت به خود آمد به على (ع ) فرمود: نماز عصرت قضا شد. عرض کرد: چاره اى جز این نداشتم زیرا حالت وحیى که براى شما پیش آمده بود، مرا از انجام وظیفه بازداشت .

رسول خدا(ص ) فرمود: اینک از خدا بخواه تا خورشید را به جاى اول برگرداند تا نمازت را به وقت خودش به جاى آورى ، زیرا خدا دعاى تو را مستجاب مى کند، براى این که از خدا و رسول او اطاعت کردى . على (ع ) حسب الاءمر از خدا چنان درخواستى کرد دعاى او مستجاب شد و خورشید به محلى آمد که بشود نماز عصر را خواند، على (ع ) نماز عصر را در وقت خود به جاى آورد، آن گاه خورشید غروب نمود. اسما گوید: سوگند به خدا هنگامى که خواست غروب کند صدایى اره مانند که بر چوب کشیده مى شود از آن به گوش ما رسید.