امام صادق (ع) فرمود:
هرکس بعد از نماز صبح یا نماز ظهر روز جمعه بگوید: (( اَللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ )) نمیرد تا امام زمان (عج ) را درک نماید.
بحار الانوار، جلد86 ، ص 77
منبع: کتاب صلوات مشکل گشای مشکلات نوشته مجیدملاپور اطاقوری
امام صادق (ع) : لقمان در سفارشات خود به فرزندش گفت پسر جان من چهارصد پیغمبر را درک کردم و چهار کلمه از دستورات ایشان انتخاب کردم که به تو می گویم : 1. در خانه مردم که به عنوان میهمان وارد می شوی چشم ات را از ناموس مردم بپوشان .2. در سر سفره غذا ببین آیا غذایی که میخوری از راه حلال تهیه شده است یا حرام و ملاحظه نما که پرخوری نکنی .3. در هنگام وضو گرفتن مراقب باش که وضویت را کامل و صحیح بگیری .4. در سخن گفتن یا حرف خیر بگو و یا سکوت نما. نصایح صفحه 187.
امام صادق (ع) : بشناسید مرتبه و منزلت شیعیان ما را به مقدار احادیثی که از ما نقل می نمایند همانا ما خاندان رسول خدا (ص) کسی را در زمره فقهاء قرار نمی دهیم تا اینکه او محدث باشد و از قول ما ائمه حدیث نقل نماید. ترجمه منیة المرید صفحه 530 .
امام صادق (ع) : جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و گفت ای محمد (ص) خدایت سلام می رساند و می فرماید من هفت آسمان و هفت زمین و آنچه مابین آنهاست و آنچه پائین تر یا بالاتر از آنهاست آفریدم و جائی عظیم تر از رکن و مقام در کعبه نیافریدم و اگر بنده ای مرا در آنجا عبادت نماید که مدتش از ابتدای خلقت آسمانها و زمین تا انقراض آن باشد ولی منکر ولایت علی ابن ابیطالب (ع) مرا ملاقات نماید با صورت او را به سقر در جهنم پرتاب نمایم. عین الحیوه صفحه 109.
امام صادق (ع) : عبدالله بن ابی یغفور که همیشه بیمار بود گوید : از دردهائی که به من به علت بیماری ام می رسید به امام (ع) شکایت کردم حضرت به من فرمود : اگر مومن پاداشی را که برای مصیبت ها خداوند برایش در نظر گرفته بداند هر آینه آرزو می کند که او را با قیچی تکه تکه کنند. اصول کافی جلد 3 صفحه 354 .
امام صادق (ع) : شیطان گفته همه مردم در قبضه حکومت من هستند جز 5 کس : 1.کسی که با نیت صحیح در هر کاری بر خدا توکل کند.2.آنکه شبانه روز به هنگام ثواب و خطا بسیار یاد خدا باشد.3.کسی که هرچه برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد.4.آنکه به هنگام مصیبت صبر کند.5.کسی که به قسمت الهی راضی باشد و غم روزی نخورد. نصایح صفحه 225.
امام علی (ع) :همانا خدای تعالی خطاب به فرزند آدم می فرماید :ای پسر آدم هرگاه چشمان تو با تو در دیدن حرام منازعه کند برای رفع آن دو پلک قرار دادم که آنها را در هنگام مشاهده حرام در هم کنی و حرام را مشاهده نکنی و اگر زبانت با تو در مورد صحبت از محرمات منازعه کرد دو لب برایت قرار دادم آنها را روی هم ببند و سخن حرام مگو. وسائل الشیعه جلد 15صفحه 90.
امام علی (ع) : شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر به خاطر آنها رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است : 1. کسی از شما جز به پروردگارش امید وار نباشد 2. و جز از گناه خود نترسد 3. اگر از یکی سوال کردند و نمی داند شرم نکند و بگوید نمی دانم 4. و کسی در آموختن و یاد گرفتن مسئله ای که نمی داند خجالت نکشد.5.بر شما باد به صبر و شکیبایی در مقابل سختی ها و مشکلات که مثل شکیبایی به ایمان چون سر است بر تن یعنی ایمان بدون صبر چون بدن بی سر ارزشی ندارد.نهج البلاغه حکمت 82.
اصبغ بن نباته گوید: هنگامى که امیرمؤمنان علیه السلام ضربتى بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بردر دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم - لعنة الله - بودند. امام حسن علیهالسلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می گیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت کند. مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت کند. امام داخل شد و چیزى نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان علیهالسلام دستمال زردى به سر بسته که زردى چهرهاش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهاى خود را یکى پس از دیگرى بلندمی کرد و زمین می نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟ گفتم: چرا اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر نپندارم که از این روز به بعد از من حدیثى بشنوى. بدان این اصبغ که من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه که تو اکنون آمدهاى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالاى منبر برو و یک پله پایینتر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنتخدا بر او باد. هش دارید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنتخدا بر او باد. هش دارید هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنتخدا بر او باد.» اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل کردم مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن سه جمله گفتى آن را براى ما شرح بده. من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم. اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیهالسلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دستخود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یکى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یکى از انگشتان دست مرا گرفت سپس فرمود: هان، اى اباالحسن من و تو پدران این امتیم هر که ما را ناخشنود کند لعنتخدا بر او باد. هان که من و تو مولاى این امتیم هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد لعنت خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم. اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشسته اى؟ گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟ گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در یکى از کوچه هاى مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهره ام نمایان بود. فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناک می بینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم که پس از آن هرگز اندوهناک نشوى؟ گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامت شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایین تر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایین تر از تو بنشیند و چون بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنکه حاضر شود. آن گاه فرشته اى که یک پله پایین تر از تو نشسته ندا کند: اى گروه مردم بدانید: هر که مرا می شناسد که می شناسد و هر که مرا نمی شناسد خود را به او معرفى می کنم، من «رضوان» دربان بهشتم، بدانید که خداوند به من و کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهاى بهشت را به محمد (ص)بسپارم و محمد (ص) مرا فرموده که آنها را به على بن ابی طالب (ع) بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپرده ام. سپس فرشته دیگر که یک پله پایینتر از فرشته اولى نشسته برمی خیزد و به گونه اى که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: اى گروه مردم، هر که مرا می شناسد که می شناسد و هر که مرا نمی شناسد خود را به او معرفى می کنم، من «مالک» دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا امر فرموده که کلیدهاى دوزخ را به محمد(ص) بسپارم و محمد(ص) مرا امر فرموده که آنها را به على بن ابی طالب (ع)بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم. پس من کلیدهاى بهشت و دوزخ را می گیرم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من می آویزى و خاندانت به دامان تو و شیعیانت به دامان خاندان تو می آویزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت میرویم؟ فرمود: آرى به پروردگار کعبه سوگند. اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید درود خدا بر او باد.
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: هر کس این صلوات را بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرستد، گناهانش محو مى گردد و بر دشمنانش پیروز شود و روزى او زیاد مى گردد و در بهشت از رفقاى حضرت ختمى مرتبت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )خواهدبود((اللهم صل على محمد وآل محمد حتى لا یبقى صلوة اللهم بارک على محمد وآل محمد حتى لا یبقى برکة اللهم وسلم على محمد وآل محمد حتى لا یبقى سلام وارحم محمدا حتى لا یبقى رحمة ))
ابو هاشم جعفرى (ره ) که از دوستان و
فقهاء و اصحاب امام هادى(ع) و امام حسن عسکرى (ع ) بود، مى گوید: در محضر امام حسن
عسکرى (ع ) بودم ،فرمود:یکى از گناه نابخشودنى این است که شخصى (بر اثر غرور و
کوچک شمردن گناه ) بگوید:
((لیتنى لا اواخذ الا
بهذا: اى کاش براى گناهى جز این یک گناه ،
باز خواست الهى نشوم)) با خود گفتم : ((براستى ، معنى این سخن ، بسیار دقیق و ظریف
است ، و سزاوار است که هر انسانى ، مراقب خود باشد و در مورد هر چیزى دقت کند))که
گاهى انسان حرفى مى زند و خیال مى کند حرف خوبى زده ، غافل از آنکه همان حرف گناه نابخشودنى است . ناگاه
امام حسن عسکرى (ع ) به من رو کرد و فرمود: ((درست فکر مى کنى اى ابو هاشم ، که
باید توجه دقیق داشت، بدان که شرک (ریا) در میان مردم ، ناپیداتر از راه رفتن
مورچه روى سنگ در شب تاریک ، و راه رفتن مورچه بر صفحه سیاه است.))
اعلام الورى ، ص 355 و 356