لشکر معاویه و لشکر على علیه السلام در کنار فرات به یکدیگر نزدیک مى‏شوند.

معاویه دستور مى‏دهد یارانش پیشدستى کنند و قبل از اینکه على علیه السلام و یارانش برسند، آب را به روى آنان ببندند. یاران معاویه خیلى خوشحال مى‏شوند. با خود مى‏گویند از وسیله خوبى استفاده کردیم، چون وقتى آنها بیایند آب به چنگشان نمى‏آید و مجبور مى‏شوند فرار کنند ... على علیه السلام فرمود: ابتدا با یکدیگر مذاکره کنیم بلکه بتوانیم با مذاکره مشکل را حل کنیم (به اصطلاح گرهى را که با دست مى‏شود باز کرد، با دندان باز نکنیم)، کارى کنیم که از جنگ و خونریزى میان دو گروه از مسلمانان جلوگیرى کنیم. سپس خطاب به معاویه فرمود: اما هنوز ما نرسیده‏ایم تو دست به چنین کارى زده‏اى! معاویه شوراى جنگى تشکیل داد و قضیه را با سربازان و افسران خود مطرح کرد و گفت: شما چه مصلحت مى‏بینید؟

آنها را آزاد بگذاریم یا نه؟ بعضى گفتند: آزاد بگذاریم و بعضى گفتند: نه. عمرو عاص گفت: آزاد بگذارید، براى اینکه اگر آزاد نگذارید به زور از شما مى‏گیرند و آبرویتان مى‏رود. به هرحال آنها آزاد نگذاشتند و جنگ را به على علیه السلام تحمیل کردند.

اینجاست که على علیه السلام یک خطابه حماسى در مقابل لشکرش ایراد مى‏کند که اثرش از هزار طبل و هزار شیپور و هزار نغمه و مارش نظامى بیشتر است. صدا زد:

قَدِ اسْتَطْعَموکُمُ الْقِتالَ، فَاقِرّوا عَلى‏ مَذَلَّةٍ وَ تَأْخیرِ مَحَلَّةٍ، اوْ رَوُّوا السُّیوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ معاویه گروهى از گمراهان را دور خودش جمع کرده است و آنها آب را به روى شما بسته‏اند. اصحاب من! تشنه هستید؟ آب مى‏خواهید؟ سراغ من آمده‏اید که آب ندارید؟ مى‏دانید چه باید بکنید؟ شما اول باید شمشیرهاى خودتان را از این خونهاى پلید، سیراب کنید تا آنوقت خودتان سیراب شوید. بعد جمله‏اى گفت که هیجانى در همه ایجاد کرد، موت و حیات را از جنبه حماسى و نظامى تعریف کرد:

ایهاالناس! حیات یعنى چه؟ زندگى یعنى چه؟ مردن یعنى چه؟ آیا زندگى یعنى راه رفتن بر روى زمین و غذا خوردن و خوابیدن؟ آیا مردن یعنى رفتن زیر خاک؟ خیر، نه آن زندگى است و نه این مردن. فَالْمَوْتُ فى حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَ الْحَیاةُ فى مَوْتِکُمْ قاهِرینَ

زندگى آن است که بمیرید و پیروز باشید، و مردن آن است که زنده باشید و محکوم دیگران. این جمله چقدر حماسى است! چقدر اوج دارد! دیگر باید به زور لشکر على علیه السلام را نگه داشت. با دو حمله رفتند و معاویه و اصحابش را تا چند کیلومتر آن طرف‏تر راندند. شریعه در اختیار اصحاب على علیه السلام قرار گرفت. جلو آب را گرفتند و معاویه بى‏آب ماند.

معاویه شخصى را براى التماس فرستاد. اصحاب على علیه السلام گفتند: محال است.

ما که ابتدا نکردیم، شما چنین کارى کردید و حال، ما به شما آب نمى‏دهیم. ولى على علیه السلام فرمود: من چنین کارى نمى‏کنم، این عملى است ناجوانمردانه، من با دشمن در میدان جنگ روبرو مى‏شوم، من هرگز پیروزى را از راه این گونه تضییقات نمى‏خواهم، به دست آوردن پیروزى از این راه شأن من و شأن هیچ مسلمان عزیز و با کرامتى نیست.

اسم این کار چیست؟ این را مى‏گویند: مروّت، مردانگى. مروّت بالاتر از شجاعت است. چه خوب مى‏گوید ملّاى رومى در آن شعر- که از بهترین اشعارى است که در مدح مولى‏ سروده شده است- آنجا که خطاب به على علیه السلام مى‏گوید:

در شجاعت شیر ربانیستى در مروّت خود که داند کیستى

در شجاعت شیر خدا هستى اما کسى نمى‏تواند در مروّت، تو را توصیف کند که تو کیستى. اینجا على علیه السلام را ما در یک موقف و صحنه و در یک لباس و جامه [خاص ]مى‏بینیم‏.( منبع سایت یا مجیر)