بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

ابن بابویه در کتاب علل از حنان روایت کرده که گفت : به حضرت صادق (ع ) گفتم : به چه علت امیرالمؤ منین نماز عصر را (در وقت ظهر) ترک کرد؟ و با این که براى او واجب بود که نماز ظهر و عصر را باهم بخواند (چون مى دانست که وقت نماز عصر موفق به اداى آن نمى شود، شاید هم جهت دیگرى در نظر داشته ) که به تاخیر انداخت ؟

فرمود: وقتى که آن جناب ، نماز ظهر را خواند، متوجه جمجمه اى شد که روى زمین افتاده بود، با او تکلم کرده فرمود: اى جمجمه تو از کیستى ؟

عرض کرد: من فلان بن فلان پادشاه آل فلانم ، امیرالمؤ منین (ع ) به او فرمود: حکایت خود، و هویت و زمانت را براى من بیان کن که چه بوده ؟

پس جمجمه شروع کرد به بیان خبر خود، و آنچه از خیر و شر در زمانش ‍ اتفاق افتاده و مشغول صحبت با او شد تا آفتاب غروب کرد، و به سه حرف از انجیل با او سخن گفت که عرب کلام او را نفهمید، و چون از حکایت جمجمه فارغ شد به خورشید فرمود: برگرد، خورشید گفت : بعد از آنکه غروب کردم برنمى گردم ، حضرت خداوند عزوجل را خواند، و خدا هفتاد هزار ملک که هفتاد هزار زنجیر آهنین با آنها بود را به سوى خورشید فرستاد، و زنجیرها را به گردنش گذاشته آن را به رو کشیدند تا سفید و روشن برگشت ، و امیرالمؤ منین (ع ) نماز خواند، آن گاه مانند ستاره سقوط کرد (و پایین افتاد). و علت تاخیر در نماز عصر این بود.